شرکت متا در حال پیگیری رویای خود برای ایجاد عینکهای واقعیت افزوده (AR) و واقعیت مجازی (VR) فوقالعاده سبک و شیک است که بتوانند جایگزین عینکهای عادی شوند و به طور یکپارچه در زندگی روزمره ما ادغام گردند. این هدف بلندپروازانه، چالشهای مهندسی عظیمی را به همراه دارد، زیرا پردازندههای قدرتمند، باتریهای بزرگ و سیستمهای خنککننده، همگی وزن و حجم قابل توجهی به دستگاه اضافه میکنند. برای غلبه بر این مشکل، ایده «پراک محاسباتی بیسیم» (Wireless Compute Puck) مطرح شده است؛ یک دستگاه کوچک و جداگانه که بخش عمدهای از قدرت پردازشی را از خود عینک به دوش میکشد. اما همانطور که بررسیهای عمیقتر نشان میدهد، این راهکار به جای حل کامل مشکل، آن را به شکلی متفاوت بازتولید کرده و چالشهای جدید و عمیقی را پیش روی کاربران و مهندسان قرار میدهد.
چرا سبک بودن عینکها تا این حد اهمیت دارد؟ پاسخ در پذیرش اجتماعی و راحتی کاربری نهفته است. عینکهای سنگین و حجیم، نه تنها از نظر ظاهری جذاب نیستند و استفاده طولانیمدت از آنها ناراحتکننده است، بلکه میتوانند باعث خستگی صورت و گردن شوند. هدف نهایی متا ایجاد یک دستگاه AR است که بتواند تمام روز روی صورت کاربر بماند، بدون اینکه حس یک فناوری دست و پا گیر را القا کند. این چشمانداز، مستلزم کاهش شدید وزن و افزایش چشمگیر راحتی است، و اینجاست که ایده انتقال پردازش به یک دستگاه جانبی به ظاهر منطقی میرسد.
مکانیزم دسته محاسباتی به این صورت است که پردازشهای سنگین شامل واحد پردازش مرکزی (CPU)، واحد پردازش گرافیکی (GPU) و واحد پردازش عصبی (NPU) که مسئول اجرای الگوریتمهای هوش مصنوعی هستند، از هدست جدا شده و به یک دستگاه کوچکتر و قابل حمل منتقل میشوند. این دسته میتواند در جیب کاربر قرار گیرد یا به لباس او متصل شود و از طریق یک اتصال بیسیم پرسرعت با عینک ارتباط برقرار کند. منطق پشت این ایده این است که با حذف این اجزای سنگین از خود عینک، میتوان آن را به میزان قابل توجهی سبکتر و ظریفتر ساخت. اما این رویکرد، یک مشکل بنیادین را نادیده میگیرد: فیزیک و محدودیتهای اساسی فناوری بیسیم.
یکی از بزرگترین مشکلات مربوط به این رویکرد، مسئله تاخیر (Latency) است. در واقعیت افزوده و مجازی، حتی میلیثانیهها نیز اهمیت حیاتی دارند. تاخیر در نمایش تصاویر یا ردیابی حرکت سر میتواند منجر به عدم هماهنگی بین آنچه چشم میبیند و آنچه مغز انتظار دارد شود، که نتیجه آن سرگیجه، حالت تهوع و از بین رفتن حس غوطهوری (Immersion) است. هر اتصال بیسیم، خواه ناخواه مقداری تاخیر را به سیستم اضافه میکند. این تاخیر، شامل زمان انتقال داده از طریق هوا، پردازش دادهها در فرستنده و گیرنده، و همچنین رمزگذاری و رمزگشایی اطلاعات است. برای تجربه یکپارچه و راحت AR/VR، این تاخیر باید عملاً نامحسوس باشد که با فناوری بیسیم فعلی دستیابی به آن بسیار دشوار است.
اگرچه استانداردهای بیسیم جدید مانند Wi-Fi 6E/7 و Ultra-Wideband (UWB) در حال پیشرفت هستند و تاخیر را کاهش میدهند، اما هنوز قادر به ارائه عملکردی در حد اتصال سیمی نیستند، به خصوص برای دادههای حیاتی و زمانبندیشده مانند ردیابی موقعیت سر یا رندرینگ بلادرنگ. تاخیرهای کوچک، حتی در حد ۵ تا ۱۰ میلیثانیه، برای برنامههای کاربردی AR/VR مشکلساز خواهند بود. این تاخیر تنها به لایه فیزیکی محدود نمیشود؛ سربار پروتکلهای شبکه، زمان پردازش و فشردهسازی/گسترش دادهها نیز به آن افزوده میشود که مجموعاً یک چالش پیچیده را ایجاد میکند.
چالش دیگر، پهنای باند (Bandwidth) مورد نیاز است. نمایشگرهای AR/VR با وضوح بالا (مثلاً چندین نمایشگر 4K برای هر چشم با نرخ تازهسازی بالا) نیاز به پهنای باند عظیمی برای انتقال ویدئوی فشردهنشده دارند. این میزان پهنای باند به راحتی از توانایی اکثر اتصالات بیسیم فراتر میرود. فشردهسازی ویدئو میتواند به کاهش نیاز پهنای باند کمک کند، اما این نیز با معایب خود همراه است. الگوریتمهای فشردهسازی معمولاً منجر به کاهش کیفیت بصری (مانند مصنوعات تصویری یا تاری) و از همه مهمتر، افزایش تاخیر میشوند، چرا که دادهها باید قبل از ارسال فشرده و پس از دریافت فشردهگشایی شوند. این فرآیند، خود زمانبر است و به تاخیر کلی سیستم میافزاید و کیفیت تجربه بصری را به خطر میاندازد.
مشکل بعدی به قدرت و باتری مربوط میشود. دسته محاسباتی، به هر حال، یک دستگاه الکترونیکی است که برای کارکرد خود نیاز به انرژی دارد. اگر این دسته به اندازه کافی کوچک و سبک باشد که حمل آن آسان باشد، ظرفیت باتری آن نیز محدود خواهد بود که منجر به عمر باتری کوتاه میشود. این یعنی کاربر باید دو دستگاه را شارژ کند: هم عینک و هم دسته محاسباتی. اگر دسته بزرگتر شود تا باتری بیشتری داشته باشد، هدف اصلی کاهش حجم و وزن کلی سیستم را نقض میکند. به این ترتیب، مشکل وزن به جای اینکه حل شود، از عینک به دسته محاسباتی منتقل میشود، اما همچنان یک مشکل باقی میماند.
تولید حرارت (Heat Dissipation) نیز یک مسئله جدی است. پردازندههای قدرتمند، حرارت زیادی تولید میکنند. در یک عینک بزرگتر، فضای بیشتری برای سیستمهای خنککننده وجود دارد. اما در یک دسته کوچک که ممکن است در جیب یا روی بدن کاربر قرار گیرد، دفع موثر حرارت چالشبرانگیز است. حرارت زیاد نه تنها میتواند عملکرد دستگاه را تحت تأثیر قرار دهد، بلکه برای کاربر نیز ناخوشایند خواهد بود. اگر دسته برای دفع حرارت به مکان دیگری منتقل شود، فاصله بین آن و عینک افزایش مییابد و مجدداً مشکلات مربوط به تاخیر و پهنای باند ارتباط بیسیم تشدید میشود.
از منظر ارگونومی و تجربه کاربری، ایده دسته محاسباتی بیسیم بیشتر از آنکه سادهسازی کند، به پیچیدگی میافزاید. کاربر اکنون باید نه یک دستگاه، بلکه دو دستگاه را مدیریت کند. کجا باید این دسته را قرار داد؟ آیا آن را در جیب بگذاریم که ممکن است هنگام حرکت تکان بخورد؟ آیا به لباس گیر خواهد کرد؟ آیا باید به لباس گیره شود؟ این مسائل، راحتی و سهولت استفاده از سیستم AR را به شدت تحتالشعاع قرار میدهد و باعث میشود حس یکپارچگی و سادگی که هدف اصلی متا است، از بین برود.
اگر به تاریخچه محاسبات نگاه کنیم، میبینیم که روند عمومی به سمت ادغام و کوچکسازی بوده است. از کامپیوترهای بزرگ (Mainframe) و ترمینالهای جداگانه به سمت کامپیوترهای شخصی، لپتاپها و گوشیهای هوشمند. همه اینها به معنای آوردن قدرت پردازش به نزدیکترین حد ممکن به کاربر و ادغام آن در یک واحد بوده است. ایده دسته محاسباتی به نوعی عقبگرد از این روند محسوب میشود؛ تلاشی برای توزیع مجدد قدرت پردازش به خاطر یک هدف خاص زیباییشناختی. این رویکرد، تضاد آشکاری با اصول طراحی سیستمهای یکپارچه و کارآمد دارد.
ممکن است این سوال مطرح شود که آیا دسته محاسباتی برای تمام انواع پردازش طراحی شده است؟ شاید این دستگاه فقط برای کارهای کماهمیتتر و غیرزمانبندیشده مانند پردازشهای هوش مصنوعی پسزمینه یا اجرای برنامههای کاربردی خاص باشد، نه برای رندرینگ بلادرنگ و ردیابی حرکت سر که به تاخیر بسیار کم نیاز دارند. با این حال، حتی برای این وظایف نیز، نیاز به پهنای باند و قدرت محاسباتی بالا میتواند همچنان یک چالش باشد و تاخیرهای ناخواسته را به سیستم معرفی کند.
از سوی دیگر، میتوان دسته محاسباتی را نوعی "ابر محلی شخصی" (Personal Local Cloud) دانست. این رویکرد میتواند گامی میانی در مسیر رسیدن به رندرینگ کاملاً ابری باشد، جایی که پردازشهای سنگین توسط سرورهای قدرتمند در مراکز داده از راه دور انجام میشوند. اما رندرینگ کاملاً ابری نیز چالشهای خود را دارد، به ویژه در مورد تاخیر از طریق اینترنت و نیاز به زیرساختهای شبکهای بسیار قوی. دسته محاسباتی سعی میکند با محلیسازی پردازش، برخی از این مشکلات را حل کند، اما در عوض چالشهای بیسیم جدیدی را ایجاد میکند.
با وجود تمام این چالشها، چرا متا این مسیر را دنبال میکند؟ دلیل اصلی، فشار شدید برای عرضه عینکهای AR مصرفکننده پسند است. متا معتقد است که عامل شکل (Form Factor) و جذابیت ظاهری برای پذیرش گسترده این فناوری حیاتی است. مارک زاکربرگ، مدیرعامل متا، صراحتاً بیان کرده که هدف نهایی، ساخت عینکهایی است که به نظر میرسد و حس عینکهای معمولی را داشته باشند، و این هدف، آنها را به سمت راهحلهایی مانند دسته محاسباتی سوق میدهد، حتی اگر این راهحل با چالشهای مهندسی زیادی همراه باشد.
آیا فناوریهای آینده میتوانند این مشکلات را حل کنند؟ شاید. پیشرفتهای انقلابی در فناوریهای بیسیم، مانند تراشههای فوقکممصرف با عملکرد بالا، شیمیهای جدید باتری که چگالی انرژی بسیار بالاتری دارند، یا الگوریتمهای پیشبینیکننده پیشرفته که میتوانند تاخیر را پنهان کنند، ممکن است در آینده این راهکار را عملیتر کنند. اما در حال حاضر، اینها بیشتر رویاهای آینده هستند تا واقعیتهای کنونی. توسعه فناوری معمولاً شامل معاوضههاست. دسته محاسباتی بیسیم، نمونه بارزی از اولویتبندی زیباییشناسی (عینکهای سبکتر) بر چالشهای مهندسی ذاتی (تاخیر، پهنای باند، قدرت، راحتی) است.
آیا این رویکرد میتواند برای کاربردهای خاصی کارآمد باشد؟ شاید در محیطهای صنعتی یا حرفهای که محدودیتها متفاوت است، این راهحل توجیهپذیر باشد. مثلاً در جایی که حمل یک کولهپشتی کامپیوتری بزرگ برای متخصصان قابل قبول است یا در کاربردهای سازمانی که وزن بالا اما عدم وابستگی به کابل اولویت دارد و عملکرد ثانویه است. اما برای بازار گسترده مصرفکننده، این رویکرد به نظر میرسد که به جای سادگی، به پیچیدگی میافزاید و تجربه کاربری را به خطر میاندازد.
در نهایت، سؤال این است که آیا جدا کردن قطعات واقعاً سیستم کلی را بهبود میبخشد یا فقط مشکلات را از جایی به جای دیگر منتقل میکند؟ مقاله اصلی به وضوح استدلال میکند که این رویکرد بیشتر به انتقال مشکلات میانجامد تا حل آنها. مسیر رو به رو برای متا در این زمینه، مستلزم سرمایهگذاری سنگین در غلبه بر قوانین بنیادین فیزیک و مهندسی است.
در نتیجه، دسته محاسباتی بیسیم متا، در حالی که از نظر مفهومی برای دستیابی به عینکهای AR سبکتر جذاب به نظر میرسد، آبشاری از مشکلات جدید و دشوار را در زمینههای تاخیر، پهنای باند، مدیریت توان و ارگونومی معرفی میکند. پایداری طولانیمدت آن برای بازار انبوه AR، بدون پیشرفتهای قابل توجه در چندین حوزه تکنولوژیکی، همچنان بسیار مورد تردید باقی میماند. این یک معضل اساسی است که متا باید با آن دست و پنجه نرم کند، در حالی که تلاش میکند آینده واقعیت افزوده را شکل دهد.